هر رفتنی آمدنی دارد(پست ثابت)....

دوباره سلام

بعد از چند ماه به دلایلی برگشتم و میخوام به کارم تو دنیای مجازی ادامه بدم

از همه ی دوستانی که به وبلاگم سر میزنن ممنونم اما بازم به دلایلی مثل قبل نمیتونم هر روز وبلاگ رو آپدیت کنم

و همینطور شاید جواب دادن به کامنت دوستانی که برام نظر میذارن حدود یک هفته طول بکشه

در واقع از این به بعد وبلاگ هر هفته یکبار آپدیت میشه و من همون روز به نظرات دوستان جواب میدم

ممنون از همراهیتون

یا علی

آزادی چیست؟؟

آزادے چیست؟

به دنبال آزادے گشتم...

براے آزادے مبارزه ڪردم 

براے آزادے رنج بردم 

آزادے ارزان نیست

آزادے چیست؟

به دنبال آزادے گشتم...

تا بالاخره آزادے را یافتم 

نه آزادے خویش

ڪه آزادے همه را...

آزادے چیست؟ 

آزادے را یافتم

آزادے نه در میدان شهر 

آزادے نه در برج ها 

آزادے نه در خیابان و بزرگراه...

آزادے نه در ڪوچه بن بست 

آزادے نه در ورزشگاه است 

آزادے چیست؟ 

آزادے را یافتم

آزادے صحنـــے در حرم امام رضاست 

اے آزادیخواهان جهان وارد حرم شوید 

آزادے چیست؟ 

بـــے ولایت آزادے جز نامــے بیش و ڪم نیست 

انقلاب و جمهورے بیرون حرم نیست 

آنجا یک سلام انقلاب مـــے ڪند

آنجا جمهورے سلام است 

خویش را محروم از آزادے نڪن 

آزادے چیست؟ 

آزادے حق همه است 

آزادیخواه تر از امام پیدا نمــے شود

در حرم امام به روے همه باز است , حتــــے گناهڪاران...

آزادے چیست؟ 

ولایت امام همان آزادیست 

شاعر اهل بیت(ع)  استاد مسعود نوروزی


زیبا نوشت:

"خـــــود" را باید خط زد تا هر چه هست "خــــــــدا" باشد...

"خـــــــــودی" که به درد خدا نخورد "بی خود" است....


 دلـــــــــــ نــــــــــوشت:

خـــــــــــدایا "شـــــــــفا" یعنی تــــــــو.... 

وقتی "تـــــــــو" در دلــــــــــــم نباشی 

"مـــــن" مجموعه ای می شوم از "دردهــــــــــا"

سهم یک ملت ز دنیا.....

آقای اسرائيـــل !


در خبــــــرها شنيدم که مي خواهي به ما حمله کنی


اتفاقا تصميــــــم بسيار خوبــــــی گرفته ای


مي خواهي با اين کارت به همه نشان دهي که هيــــــچ ما را نشناختی


درست است تو ما را نمي شناسي اما اجـــــــــداد ما را که يــــــــادت هست


بچه هاي خيبـــــــــر را مي گويم ،


بـــــــــدر را ،


خنـــــــدق و فتح المبيـــــــن را مي گويم ،


والفجــــــر 8 و کــــــــربلای 5 را مي گويم



آري ما بچه هاي همـــــــان هاييم


الآن هم دلمـــــــــان براي کلاشينکف خيلي تنگ شده است

براي سنگــــــــــرهاي خاکــــــــی

دلمان براي سربنــــــدهاي يازهـــــــرا و لبخنــــــدهای بي ريا يه ذره شده






و سرمان هم حال و هوای نيـــــــــزه سواری کرده است !

ما دلمــــــــان برای اين تنگ شده که يکبــــــار هم که شده


ادای همـت و باکـــری و خرازی و کاظمی و چمران

 زين الدين و بابايی و صياد و شيرودی و دوران و ...

را در بياوريم





حمله کن !


اصلا  همين امروز حمله کن


فقط يادت باشد که اينجـــــــــا عراق و افغانستان نيست ،


اينجا لبنـــــــان هم نيست


اينجا ايــــ
ــــران است


و نامش به همان اندازه بلنــــــــد است که نام تو کوچــــــک





آری اينجا افغانستان نيست که جنگ داخلی داشته باشد

و تو بخواهي ميانجيگری ما را بکنی
.


ما با همه اختلاف نظرهايي که در کشورمان البته در بحث هاي تئوری داريم

 (که اين هم از نشانه هاي يک حکومت مردمي و متمدن است
)


همه فرزنــــــدان سيد علی خامنـــه ای هستيم






سيد علی لب تر کند ،نابود شدی


نگاه کند پرچمت زير پــــــــــاهاست


اشاره کند تل آویو ويــــــــران است






حمله کن ولي بدان که قــــــدس مال ماست .


قبله ی اول ماست .


احتــــرامش کمتر از مکه نيست


اتفاقا از وقتي شنيديم مي خواهي حمله کني خوشحال تر شده ايم


چند وقتي است بچه ها هواي نماز خواندن در بيت المقدس در سرشان است


اصلاً دوست داريم به مناطق جنگي راهيان نورمان فلسطين راهم اضافه کنيم!



حمله کن
!



اما فراموش نکن که ما نوادگان سلمان فارسي هستيم


همان يار اهل بيت پيامبر که از آنان هم شد


ما مقتدايمان حسيـــــــــن است






ما از بچگي شير را از سينه مادرانمان با ذکر يا حسيـــن خورده ايم


اولين چيزي که زير زبان ما گذاشته اند تربت پاک حسيـــن عليه السلام بوده است


ما قبله ي نمازمان مکه است


ولي قبله ی دلمــــــان کـــــــربلاست


مگر سجده ی پاياني زيارت عاشــــــورای ما را نديدي؟


راستي حسيـــــــن را که مي شناسي ؟


شاهزاده ي حيدر کـــــــرار علي ابن ابي طالب !


تاريختارن را ورق بزن خواهي ديد

علي همان است که درِب قلعه ي خيبر شما يهوديان را با يک دست از جا کند


حسيــــــن پسر آن علــــــی است


حسيـــــن همان است که وقتي در برابر ده ها هزار نفر يزيدي ايستاد ،

لحظه اي ترس به دلش راه نداد


و تا آخرين قطره خونش در راه دين خــــــــــدا ايستادگــــــي کرد

حسيـــــــن
آن روز 72 نفر همراهش بودند که مثل خودش ،


و البته قبل از خودش ، جانشان را فــــــــدای حسين کردند ،


ما الآن در ايران 70 ميليون فدايــــــــی حسين داريم ،





ما ضرب المثلي داريم که مي گويد : آزمـــــــــوده را آزمودن خطاست



تو که ما را در اين سي و پنج سال زياد آزموده اي و البته شناخته اي


تو مي داني که ما بچه هاي مستضعفيــــــم و باکــی از جنگ نداريم ،


مصداق همان جمله هستيم که خمينـــــــي عزيز گفت :


ما مرد رمضانيـــــــــم و از تحريــــــــــــم نمي ترسيم ،




زیبا نوشت:

وطــــ
ــــن یعنـــــی تمــــــام سهــــــــم یک ملت ز دنیــــــا

تعهـــــد...



یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت ...

شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید..

من که نمی خواهم موشک هوا کنم .

می خواهم در روستایمان معلم شوم .

دکتر جواب داد ...

تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول..

ولی تو می توانی به من قول بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا،

نخواهد موشک هوا کند؟

هر آمدنی رفتنی دارد... و هر رفتنی آمدنی...

صادق به آقا مرتضی گفت : باب شهادت هم دیگر بسته شد...

جنگ تمام شده بود

ولی آوینی جواب داد:

این طور نیست شهادت یک لباس تک سایز است

و هر زمان که اندازه ات را به لباس شهادت رساندی

هر جا که باشی با شهادت از دنیا می روی...

صادق را چند ماه بعد وهابیون در لاهور ترور کردند...

رایزن فرهنگی ایران بود

یک سال بعد هم آقا مرتضی رفت

آنها خودشان را اندازه ی لباس شهادت کرده بودند

من و تو چی؟



درس مے خـوانـم

چـون یـادم نـرفـتـﮧ کـﮧ از جـوان هـا تـحـصیـل خـواستـﮧ بـودے و تـهـذیـب و ورزش .


اگـر جـهـاد هـشـت سـالـﮧ تـمـام شـده

امـا عـرصـﮧ جـهـاد هـنـوز بـاقیــــست ...

جهـاد عـلـمے ، جـهـاد اقـتـصـادے ، جـنـگ نـرم....

و مـهـمـتر از هـمـﮧ ایـن هـا ، جـهـاد نـفــــــــــس .

بـالـاخـره یـکے از ایـن هـا مے تـوانـد مـرا شـهـیـــــــــد کـنـد ؛

یـا اجـر شهــــ
ـــادت بـﮧ مـن بـدهـد


سلام دوستای گلم

میگن خداحافظی همیشه سخته

اما من میگم نه همیشه هم سخت نیست...

اگه بعد از خداحافظی سلامی دوباره باشه سخت نیست....

اگه بعد از خداحافظی بدونی که با قدرت بیشتری میایی دیگه سخت نیست...

اگه خداحافظی برای رضای خدا باشه دیگه سخت نیست...

خوب مثل اینکه روز خداحافظی ما هم فرا رسید....

میخوام چند ماهی برم....

برم و برای اهدافم با قدرت بیشتری تلاش کنم...

برم تا آینده رو اونجور که دوست دارم بسازم...

برم و یه کار بزرگ بکنم...

برم و این بار با دست پر برگردم ....

برم و بیشتر تلاش کنم....

اما بر میگردم اونم با چند تا وبلاگ جدید با کلی مطالب خوب....

پس منتظرم باشید....

تو این مدت بعضیا خیلی کمکم کردن و راهنمایی و همراهی کردن واقعا ممنونم....

فصل هشتم زندگی من ،دیدار صبح،مردان بی ادعا، گذر از افلاک، طلبه ای از جنس تو، خاطرات یه طلبه،  ، بر بال بوریا و..........

اگه کسی یادم رفت ببخشید...

خلاصه ممنون و از همتون + التماس دعا دارم....



میروم تا به همه فرصت ابراز دهم

که حضورم شکند قلب پر از دلخوری را

می رم تا به سکوت فرصت گفتن بدهم

حــــــــــــــــرف خــــــــود را زده ام



دوست دارم که سکوت حرف خود را بزند


دوست دارم که سکوت بشکند مهر سکوت

به سکـــــــــــــــــوت فرصت گفتن دادم


ســــخنـــــــــــــــی تــــــــــــازه نداشت



مـــــــــــی روم تـــــا به نبــــــــــــــــــود


فرصتـــــــــــــــــی تـــــــــــازه دهـــم

تا که حاضــــــر شود این غیبت ســـــــرد

تا چشـــــــــد طـــــــــعم حضـــــــــــور



تا ببیند کــــــــــــه حضــــــــــــــــــور


 چـــــــه صفایـــــــــــــــــــی دارد

گـــــــــــــــــــرچه این رفتــــــن من

به سکــــــــــــــــــــوت ، به نبـــــــــود



خبــــــــــــــــــــری خـــــــوش باشد


این مهم استــــــ که با رفتـــــــــــن من

خاطـــــــــــــــــــره ها می جوشــــند

خاطــــــــره تا به ابــــــــــد اینجا هست



تو بگــــــــــو غیبت خامــــوش کجاست


خاطــــــــــــــره از دلـــــــ من حرف زند

اما کــــــــــــو ؟

سخنـــــــــی از دلـــــــــ بی جان سکــــوت



خیالـــــــــــــــــمـــــ راحــــــــت


بعد رفتـــــــــــن

جــــــــــــای این من


خاطــــــــــره تا به ابـــــــد هست و سخن می گوید....!


یا علـــــــــــــــــــــــــــــی (ع)

شفیعه ی روز جزا یا زهرا (س)



نظر دهی برای کلیه ی پست ها غیر فعال شد

بنده باش.....


از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند:

چرا پیش از نماز اذان و اقامه مستحب است، ولی در مورد عبادات دیگر چنین نیست؟

حضرت فرمود: به خاطر این كه نماز، شبیه حالت‏های مختلف انسان در قیامت است.

اذان به «نفخه اول» شباهت دارد كه با نفخه اول (و دمیدن اسرافیل در صور)

همه مردم می‏میرند

و از همین جاست كه نشستن و سجده كردن بعد از اذان، مستحب است،

(سجده اشاره به مرگ و بازگشت انسان به خاك و زمین است)

و اقامه نماز شبیه «نفخه دوم» است

(كه با دمیدن اسرافیل در سور، در مرتبه دوم، مردگان زنده می ‏شوند)

كه خدای متعال فرمود:

«وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ المُنادِ مِن مَّكانٍ قَرِیبٍ»1

- و گوش فراده و منتظر روزی باش كه منادی از مكانی نزدیك ندا می‏دهد.


و قیام در نماز مانند برخاستن مردم از قبرهاست

چنانكه فرمود: «یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ العالَمِین»2

- روزی كه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ‏ایستند. 


و بلند كردن دست‏ها هنگام تكبیرة الاحرام، شبیه دست دراز كردن برای گرفتن نامه اعمال در قیامت است،

كه خدای بزرگ فرمود: «إِقْرأْ كِتابَكَ كَفی بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسیباً»3

(و به او می‏گوییم)كتاب را بخوان كافی است كه امروز،خود حسابگر خویش باشی.


و ركوع نماز، به خضوع خلایق در پیشگاه خالق شباهت دارد؛

چنانكه فرمود: «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ»4

و (در آن روز) همه چهره‏ها در برابر خداوندِ حیّ قیّوم، خاضع می‏شود.

و سجودِ نماز، شبیه سجود بندگان برای خدای جهان (در قیامت) است

كه فرمود: «یَوْمَ یُكشَفُ عَن ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ اِلَی السُّجُودِ»5

 (به خاطر بیاورید) روزی را كه ساق پاها (از وحشت) برهنه می‏گردد

و دعوت به سجود می‏شوند.


 و تشهّدِ نماز شباهت دارد به زانو زدن خلایق در پیشگاه خدای متعال در روز قیامت.


پـــــ.نـــــ:

نمازهایت رو عاشقانه بخون حتی اگه خسته ای یا حوصله نداری

قبلش فکر کن چرا داری نماز می خونی؟؟

اون وقت لذت می بری از کلماتی که تموم عمر داری تکرارشون می کنی..

تکرار هیچ چیز تو دنیا به زیبایی تکرار نماز نیست...

هرگز نمازت رو ترک نکن

ملیون ها نفر زیر خاک

بزرگترین آرزوشون بازگشت به دنیاست

تا سجده کنند

ولو یک سجده....


امام صادق (ع) می فرمایند:

کسی که از حق دم می زند با سه ویژگی شناخته می شود

ببینید دوستانش چه کسانی هستند؟

نمازش چگونه است؟

و در چه وقت آن را میخواند؟
7


تلنگـــــر:

همه فکر می کنند چون گرفتارند به خدا نمی رسند!

اما چون به خدا نمی رسند گرفتارند...


از هر راهی كه داری میری همین الان پات رو بكوب رو ترمز!


فرمون رو بچرخون و بنداز تو "صراط مستقیم"

تا تـــهِ تــــــهِ ش برو

میرسی به خـــــــــــدا...

حتی اگه آخرش بن بست باشه!

متداول ترین دعای ساعات احتزار به تمامی زبان ها


خداوندا اگر یقین داشتم که امشب می میرم الساعه توبه میکردم!


بنده باش....


هواپیما می خواست پرواز کند که متوجه شدم یک نفر با اصرار به مهماندار هواپیما، خواستار نشستن در کنار من است !

خیلی تعجب کردم ، تو این زمانه که همه از ما آخوندا فرار می کنند یکی می خواست کنار ما بنشینه ! 

سابقه نداشت کسی با این تیپ و قیافه بخواهد کنار یک روحانی بنشیند ...!


بقیه ماجرا در ادامه ی مطالب/
ادامه نوشته

صورت بهشتی...




تو گردان شایعه شد.

ـ نماز نمی خونه!

گفتن: «تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده!»

باور نکردم و گفتم: «لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خوانه.»

وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون،

بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند!

توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم.

ـ تو که برای خدا می جنگی، حیف نیس نماز نخونی...

لبخندی و گفت: «یادم می دی نماز خوندن رو!»

ـ بلد نیسی!؟

ـ نه، تا حالا نخوندم!

همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن،

تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم.

توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند.

دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند.

سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم.

هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد.

آرام که کف قایق خواباندمش، لبخند کم رنگی زد.

با انگشت روی سینه اش صلیب کشید.

و چشمش با آسمان یکی شد...


پــــ.نـــــ:

امام جعفر صادق (ع):

صورت بهشتی همیشه همجنس تبسم است...

دست بهشتی بخشنده است...

زبان بهشتی نرم و فصیح است...

دل بهشتی صادق و مهربان است...







ســـــــلام بر شما که بهشتــــــی هستید....

تو ادامه ی مطالب از هر کدوم از این شهدا مناجات و یا خاطره ای ذکر شده
ادامه نوشته

چادرم را عاشقانه می پوشم

(مقام معظم رهبری)

"آیا جنایتی بزرگترازاین نسبت به زن هست که

زن را با آرایش، مد و جلوه گری سرگرم کنند

تا از او به عنوان وسیله استفاده کنند؟

عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را،

هوس هوسرانان را بخودش جلب کند؛

این افتخار برای یک زن نیست؛

این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است"



وقتی دخترک ساپورت پوش شهر چشم ها را به دنبال خود می کشاند

چادرم را عاشقانه تر می پوشم

چادر یعنی

آهای نامحرم برای دستهایم نقشه نکش این دست ها فقط برای گرفتن دست های یک نفرند....

برای بدنم نقشه نکش

به اندامم نگاه نکن

طرز فکرم را نگاه کن

آرامشم را نظاره کن

چادر یعنی من آرامش می خواهم

اما نه فقط برای خودم

بدان این سیاهی چادر برای تو هم آرامش می آورد

همین خودخواه نبودن است که چادر را با عشق می پوشم


دلــــنوشتــــ:


پشت ماشینش زده بود فروشی هر کسی میدید می گفت چند؟

فرقیم نمی کرد پول داشته باشد

یا نه اصلا برای خنده هم که شده می پرسید

همه به خودشون اجازه می دادن بپرسند چند؟!!

چون صاحب ماشین خودش این اجازه رو به همه داده بود

با همون تیکه کاغذی که روش نوشت بود "فروشی"



زنی هم که آرایش میکنه و میاد تو جامعه

دقیقا انگار پشت شیشه شخصیتش نوشته شده "فروشی"

یعنی به همه اجازه داده....

بعدا نوشتــــ:

تمام رنگ های دنیا رو سیاه می شوند
وقتی سیاهی چادرم
قد علم میکند
چه خوب می دانستند قدیمی تر ها:
بالاتر از سیاهی رنگی نیست....


اینجا شلمچه است...


آیا می دانید ایجا کجاست؟

کدام نقطه از این جهان پهناوره؟ کجای این کره ی خاکی قرار داره؟

آیا می دانید نام این سرزمین چیست؟

اینجا جایی است که خوبان این سرزمین در آن آرامیده اند!

اینجا همون جایی که حسینیان توسط یزیدیان زمانه سر بریده شدند

و در خون پاکشان غلطیدند!

اینجا نخل ها بی سر می رویند چونکه یاران حسین شهید را در این زمین سربریدند!

آب اینجا رنگ دیگری دارد،آب اینجا آبی نیست زیرا با سرخی خون شهیدان آمیخته است!

رودهای اینجا خروش دیگری دارند زیرا خروش و فریاد دلیرمردانی را به چشم دیده اند

که با صلابتشان دشمن زبون را به خاک مذلت نشاندند !

خاک اینجا بوی دیگری دارد چون که با عطر خون شهیدان عجین گشته است !

خاک اینجا نه تنها بوی دیگری دارد بلکه رنگ دیگری هم دارد چون با سرخی خون

عزیزانمان لاله گون شده است !

هوای اینجا ،هوای دیگری است  چون زمانی نفس بچه هایی در اینجا جاری بود

که مال این دنیا نبودند و نشان از دنیای دیگری داشتند

و لحظه لحظه وجودشان و نفسشان  مملو از عشق به خدا بود

و همین فضا ،هوای این خاک را اسیر خویش کرده است !

اینجا جایی است که روزی مردانی بزرگ قدم برآن نهاده و از این زمین به ملکوت رسیدند

این زمین در سینه خود رازها دارد از راز و نیاز زاهدان شب،

از آنهایی که بی ادعا آمدند وبی ادعا هم رفتند

و جز عشق ومحبت در دلهاشان چیزدیگری نبود عشق به خدا ومحبت اهل بیت (ع)

این سرزمین سینه ای به اندازه این دنیا دارد

زیرا راز دار بچه هایی است که هر یک به اندازه این دنیا بزرگ بودند .

و بزرگوارانه بار سفر را بستند و به سرای باقی شتافتند

تا نزد پروردگارشان روزی بخورند و در جوار رحمت حق آرامش یابند

این سرزمین به خود می بالد چرا که روزی بزرگانی پا برروی آن گذاشتند که مردان مرد بودند

اینجا سرزمین شیران و دلیران است! اینجا خود ،کربـــلا است و هر روز آن عاشـــورا !


شلمچه و کربلای پنج! شلمچه و بیت المقدس هفت!

شلمچه و کانال ماهی! شلمچه و دوعیجی!

شلمچه و میدان مین! شلمچه و نهر عرایض!

شلمچه و خاکریز های نونی! شلمچه و سه راهی شهادت!

شلمچه و رد قناسه های بین دو ابرو! شلمچه و سیم خاردار!

شلمچه و سنگر های کمین! شلمچه و حاج حسین خرازی!

شلمچه و حاج احمد کاظمی! شلمچه و شهیدان شاهد!

شلمچه و یک دنیا دلدادگی! شلمچه و پرواز تا بی نهایت!

شلمچه و یک دنیا عاشقی! شلمچه و یک دنیا مظلومیت!

شلمچه و گمنامــــــــــــی! شلمچه و بوی کـــــــربــــــلا!

شلمچه و سرهای از تن جدا!شلمچه و شلمچه و شلمچه...

اینجا شلمــچه است....

دلــــ.نوشتـــــ:

می دانی چیــست؟!

هیـچ!

مسـئله سآده اسـت،سـاده ی سـاده...

مسئـله یـک دلتنگــی سـت

بـرای خـاک غــریبـی کـه بـدجـور بـوی آشنـایی مـیدهـد...


بی ربطــــ نوشتـــــ:

شنيده بودمـ "بهشت را بـ بها مـ دهند ، نـﮧ بـﮧ بهانـ"

اين حوالـ صداي بسته شدن ـ دری شنيده مـ شود

انگآر حواسماלּ نيست شادي هايماלּ  همـ حساب و كتاب دارد


پیامبر اکرم(ص) :

«مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّار»

هر کس با نامحرم شوخی کند در مقابل هر کلمه ای که در دنیا با او سخن گفته است،

خداوند هزار سال او را در جهنم زندانی خواهد کرد

وسائل الشیعه ج20، ص198/ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،ص334

انتظار طولانی...


بسم رب الحجۀ...بحق الحجۀ...اشف صدر الحجۀ...بظهور الحجۀ

آدم آفریده شد  ...

آدم گناه کرد  ...

آدم رانده شد  ...

آدم دعا کرد  ...

دعا کرد  ...

و منتظر ماند  ...

منتظر ماند ...

****

و هنوز هم آدم دعا می کند و منتظر می ماند ...

اما این بار این انتظار خیلی طولانی شده

غنچه ها باز شدند و پژمرده شدند

روزها و فصل ها از پی هم گذشتند

جمعه ها یکی پس از دیگری آمدند و رفتند اما خبری از یار نشد.

توی این لحظه های بی قراری اشک چشمانم نگران است

چشمانم هنوز منتظر است منتظر روزهای با تو بودن

آقا جان پس کی می آیی ؟

مگر نگفتی عصر جمعه می آیی؟ 

آقا جان فکر نمی کنی دیر شده؟

آنقدر دیر شده که دیگر شمار روزها از دستمان خارج است.

آه ای کاش پرسیده بودیم آخر کدام جمعه می آیی؟

اما با این حال همچنان ندایی می گوید:

لحظه ی دیدار نزدیک است.


دلـــــ.نوشتــــ:

مهدی جان !

هر زمان که می گوییم " العجل یا مولای یا صاحب الزمان "

زمزمه هایت را میشنوم که می گویی :

    صبر کن چشم دلت نیل شود می آیم

                    شعر من حضرت هابیل شود می آیم

                                         قول دادم که بیایم به خدا حرفی نیست

                                                               دل به آیینه که تبدیل شود می آیم

در محضر آیت الله بهجت:

خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم!

کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز(روز دوشنبه و پنجشنبه)به او عرضه می شود.

همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!

افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند،

و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد

که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!

ادامه ی مطالب رو از دست ندید

ادامه نوشته

در عجبم از مردمانی که...

می دونی از کی بی احترامی ها شروع شد؟

می دونی از کی بی حجابی ها شروع شد؟

می دونی از کی پسر دیگه به حرف پدرش گوش نکرد؟

می دونی از کی دختر تو روی مادرش ایستاد؟

می دونی از کی تعداد نماز گزاران مسجد کم شد؟

میدونی از کی مانتو ها کوتاه و کوتاه تر شد؟

میدونی از کی دوستی های خیابونی بیشتر شد؟

می دونی از کی خیانت ها زیاد شد؟

واقعا میدونی از کی شروع شد؟

از وقتی پدر به همراه فرزند نشست ماهواره تماشا کرد

پدرم غصه نخور

تو وقتی فکر می کردی روشن فکری

و مرا با ماهواره تنها می گذاشتی باید فکر اینجا را هم می کردی!

از وقتی همه ی اینا شروع شد که پدرها و مادر ها باورشون نشد

بچه هاشون بزرگ شدن و دارن بزرگ میشن...

گفتن بچست بذار راحت باشه!!!



در عجبم از مردمانی که از نداری می نالند

اما بساط گناه بر خانه هایشان پهن است...

این روزها گناه از نان شب هم واجب تر است...


بی ربطــــ نوشتــــ:

شیطان اندازه ی یک حبّه قند اســت

گاهی می افتد توی فنجـان دلها 

حل می شود آرام آرام بی آنکه ما بفهمیـم ...

روحمان، سر می کشد آن را، آن چای شیرین را، شیطان زهرآگیـن ِ دیرین را

آن وقت او، خون می شود در خانه ی تن، می چرخد و می گردد و می ماند آنجا 

او می شود ما، ما می شویم او!

دلــــ.نوشتــــ:

اگــر گنـــاه میکنیم نشانـــه ی آن است که هنــوز

عاشـــق خــــــدا نشده ایم

وگرنــه

هیــچ عــاشقی روی حــرف معشوقش

حرف نمی زنــد...

نگهبان دلت باش!



ابوتــراب را گفتنـــد:


یا علــــی ما فعلتَ حتـــــی نصیرَ علیــــاً ؟

چه کردی که علــــــــــی شدی؟

فرمــــــــود:

إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبـــــــی

نگهبــــان دلــــــــــــــم بودم...



اللّهُـــم إنی أستودعک قَلبــــی  فلا تَجعل فیه أحدٌ غیرکـــــــ...

خدایـــــا قلبــــم را به تو می سپـــــارم

پس در آن هیچ کســـــــــی جز خـــــــــودت را قرار نده...



دلــــ. نوشتــــ:

شیعــــــه ام و می بالم به خویش

نه برای آنکه

مــــــولایم سال ها به شهوت شکم نهیب زد و جز جو، چیز دیگری نخورد

نه برای آنکه

مــــــولایم  درب سنگین مرد افکن خیبر را به تکانی از چارچوب قلعه کند

نه برای آنکه

مـــــولایم سال ها صبر کرد و هر روز،

روزی هزار بار از مقابل درب سوخته ای خاطره انگیز گذشت

و دم بر نیاورد برای دین خدا


نه برای علم بی نظیرش

نه برای عدالت ورزی اش

نه برای آنکه زره اش پشت نداشت

نه برای آنکه پدر همه بود و نان آور هر خانه

نه برای هزار رکعت نماز زاهدانه ی هر روزه اش

نه برای قضاوت های بی بدیلش

نه برای آنکه در کعبه آمد و در مسجد رفت

نه!

شیعــــــه ام

و در لب شور "الحمد" دارم

چرا که مــــــولای من

آقـــــای همه است

نه وامدار کسی است

نه وابسته به خاکیان

نه دلبسته ی دنیا و آنچه در اوست

نه در بند کسی جز خدا


شیعــــــــه ام و فـــــــاش می گویم

که مـــــــولای من امیری ندارد

و اوست:

امیـــــــــر الـــــمومنیـــــن


پــــ.نــــ: مولا علی امیرالمومنین (ع) می فرمایند:

نفس متجاوز و سرکش خویش را با ترک عادات ناپسند خوار نمائید

و با انجام اوامر الهی وادارش سازید

و بار غرامت های تخلفش را بر وی تحمیل نمائید،

و با ارتکاب مکارم اخلاق زینتش کنید

و از پلیدی های گناه مصونش دارید (الحدیث جلد 1 ص 34)


تلنگــــــــــر:

حق نفس بر ما این است که

این نفس را برای اطاعت الهی در مسیر اطاعت خدا به کار ببندیم

درجه ی محبت و درجه ی دوست داشتن خدا

بوسیله ی میزان اطاعت از اوامر الهی تعیین می شود...

شهید دکتر عبدالحمید دیالمه

مواظب رسالتت باش....


گفت: آخه این چیه سرت کردی؟! مثل اُمُّل ها...

مثل اینکه قرن بیست و یکمیم ها ...

شبیه مردم عصر حجر می گردی!!

گفتم: واقعا؟! عصر حجر یعنی کِی؟!

گفت: چه میدونم ۱۴ قرن پیش!


گفتم: ۱۶ قرن پیش عصر حجرتره یا ۱۴ ؟!

گفت: معلومه ۱۶

گفتم: پس شما با این حساب باید اُمُّل تر باشید

که مثل مردم ۱۶ قرن پیش می گردید!

اونم زمانی که بهش می گفتن عصر جاهلیت!!

دیگه از اسمش هم پیداست که چقدر اُمُّلیه...

دیگه پی اش رو نگرفت گذاشت رفت...

و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی(احزاب 33)

و به همسرانت بگو خود را مانند زنان جاهل نیارایند


دلــــ. نوشتـــ:

نوح را مسخره کردند(سوره ی مبارکه هود)

موسی را مسخره کردند(سوره ی مبارکه شعراء )

پیامبر قوم عاد را مسخره کردند(سوره ی مبارکه ی احقاف)

سخت ترین شکنجه ای که بر پیاکبر اکرم(ص) وارد آمد مسخره شدن بود

تا آنجا که خداوند برای دلجویی رحمة للعالمین اینگونه فرمود:

اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،پیامبران پیش از تو را نیز استهزا کردند.(رعد،انعام،انبیاء)

در یک کلمه مسخره شدن تنها شکنجه ی مشترکی بود

که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند
(سوره ی مبارکه ی حجر)

اما بدانید خداوند وعده داده است:

از آنان روی گردان! ما شر مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد
(سوره ی مبارکه ی حجر)

تا در روز قیامت بگویند:

افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خداوند کردم

و از مسخره کنندگان بودم!
(سوره ی مبارکه ی زمر)

پس مرا هم مسخره کنید!

مادرم زهرا(س) جلوی نا بینا هم حجابش را حفظ کرد

من یک محجبه ام الگویم زهراست...

بعدا نوشتــــ:

هیچ میدانی نگاه های دیگران

به "ما"ی چادری موشکافانه تر است؟

تا نگاهشان به دیگری؟

و انتظاراتشان نیز

متفاوت تر است از " ما "ی چادری تا " او "ی غیر؟

حواست جمع باشد

که هر کوتاهی از طرف ما

نسبت داده میشود به دین از طرف دیگران!..

مواظب رسالتمان باشیم :)

مـــــرد باش...





همیشه وقتی از حجاب و حیا حرف میزنیم از خانم ها می گیم از چادر ها میگیم

اما امروز میخوام بگم

سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداست نه باشگاه کامبیز بدنساز....

سلامتی کسی که جای پرورش اندام و تزریق بازو پرورش ایمان میکنه و خودسازی....

سلامتی پسری که سرش رو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا

نه رو در وری ناموس مردم....

سلامتی هر چی پسره که بولیز آستین بلند می پوشه و شلوار کتان

نه لباس تنگ و شلوار جاستین....

سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا و الیزابت تیلور...

دختر رویاهاش هم سلنا گومز نیست...

سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته....

سلامتی پسری که تظاهرات و راهپیمایی رفتنش عین نماز اول وقت می مونه براش...

سلامتی اون پسری که جای نود، شب زود می خوابه تا صبح نمازش قضا نشه....

سلامتی هر کی که پیشش، رو به روش، کنار دستش تو کلاس با امنیت میشینی

و انگار نه انگار که کنارش دختر نشسته...

سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث

تا بگو بخند راه بندازه به بهانه ی امتحان...

سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مریض ولی اون وا نده....

سلامتی آقا پسری که وقتی تو ماشین صدای ظبطش رو بلند میکنه

نوای کربلا کربلا میاد....

سلامتی اون آقایی که ظهر تو دانشگاه پشت کفشش خوابیده

جوراباش از جیباش آویزونه آستین های لباسش رو زده بالا و از دستاش  آب می چکه

مهم نیست دخترای جفنگ دانشگاه مسخرش کنن مهم زود رسیدن به حسینیه است..

سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی

نه صفا سیتی با دوست دختراش تو شمال...

سلامتی اون پسری که عکس فرماندهین دفاع مقدس میزنه رو پیرهنش...

ازهمه باحال تر عکس آقا رو....

سلامتی هر چی پسر مذهبی....


پـــــ.نـــــ:

اگه مرد بودن به تعداد روابط نامشورع هست

تو مرد نیستی....

اگه مرد بودن به کافه نشستن،قلیون کشیدن،عکس داشتن با لیوان مشروب بر میگرده

تو مرد نیستی...

ﺍﮔﻪﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮﻭﻧﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭوابط  خودت رو بگی و ﺭﺍﺣﺖ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻧﻘﻞ ﻭ ﻧﺒﺎﺕ مجلس کنی

تو مرد نیستی.....



اگه مرد بودن به اینکه دوست دخترات خرجت رو بکشن و این برات افتخار باشه

تو مرد نیستی....

تو مرد شدی بتونی آبرویی رو از ریختن نجات بدی...

تو مرد شدی که تکیه گاه یه آدم ضعیف تر از خودت باشی....

تو مرد شدی که غیرت داشته باشی...



مرد اونایی بودن که واسه خاطر حفظ ناموس مردم رفتن جنگ

نه اوناییکه سر ناموس مردم در جنگند!!!

کسایی که از تمام هست و نیستشون گذشتن!

یه عده زیر رنجیر تانک با بدن های له شده...

یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب میشدن....

حتی جیک نمیزدن تا عملیات لو نره و بقیه شهید نشن!!!


کاش مـــــــــرد باشی نه فقط نـــــــــــر!!!!!!!!

هر وجب ایران=51 قطره خون


می توانید این مسئله را حل کنید؟

در طول دو ماه جنگ تقریبا 17500 کیلومتر مربع از خاک کشورمان اشغال شد

در طول هشت سال دفاع مقدس تقریبا 213250 نفر شهید شدند

در بدن انسان سالم تقریبا 5/5 لیتر خون وجود دارد

مساحت کف دست انسان تقریبا 76 سانتی متر مربع است

حال حساب کنید:

برای پس گرفتن هر  وجب این خاک چقدر خون ریخته شده؟؟


جواب: برای هر وجب خاک ایران 51 قطره خون شهید داده شده است.

بماند که عده ای هم زخمی و جانباز شدند که خون گرمشان در مناطق جنگی بوی تازگی می دهد

حال ما شرمنده ی شهداییم؟؟ یا مدیون شهدا؟؟


بی ربطـــــ نوشتـــــ:

وطن فروش و تن فروش هر دو فروشنده اند

با حجاب و بی حجاب هر دو حجاب دارند

دین دار و بی دین هر دو دین دارند

فرار و ایستادن هر دو پا نیاز دارند

جنگ و دفاع هر دو کشته دارند

درد و بی درد هر دو درد دارند

مرد و نامرد هر دو مرد دارند

ابلیس و جبرئیل هر دو فرصت سجده داشتند....

من و تو انتخاب می کنیم...

قطعی ترین اتفاق جهان




شرح ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او می‌رفت

توسط مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی

"در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت.

تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود.

ایشان یک مغازة پـینه‏ دوزی هم در بازار داشت.

حتّی ایشان می‏‌گفت: گاهی آقا شب‏های جمعه یک‏ دفعه می‏ آیند،

می‏‌فرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم.

با آقا می‏‌روم کربلا و بر می‏‌گردم.

این‏ها خواب و قصّه و داستان نیست.

مرحوم والد ما می‏‌گفت: آقا تشریف می‏‌آورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود.

پدرم گفت که از او پرسیدم: فلانی!

گفت: بله!

گفتم: چه شده است که ایشان تشریف می‏‌آورند آنجا پیش تو؟!

گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما می‏‌آیید اینجا پیش من احوالم را می‏‌گیرید؟

ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست.

وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را می‌گیرند.."


مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکره‌اش را گرفته باشد،

می‌تواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد

تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!…


پــــ.نـــــ:

از گناه ما به خاطر ما است که آن حضرت[حضرت حجت (عج)]

هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! آیت الله بهجت(ره)



دلــــ. نوشتــــ:

تو قطعی ترین "اتفاق" جهانی

و من مطمئن ترین "منتظر جهان....

چه تناسب خوبی" اتفاقی" به نام "تو" و "انتظاری" به نام "من".


بعدا نوشتــــ:

وقتی مسیح به مهدی اقتدا کند

قیافه ی پاپ و کشیش ها چه دیدنی است....

آنها چفیه داشتند من چادر دارم

آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...

من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...

من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...

من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...

من وقتی چادر می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...

من چادر سیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...


پــــ.نــــ:ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ

ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ

ﭼﺎﺩﺭﯼ ﮐﻞ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﻦ ﻭ ﺑﮕﻮ :

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﻭﺍﺭﻧﮓ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﺎﺷﻢ...


برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید

دلــــ. نوشتـــــ:

خـــــدایا

از تو میخواهم چــادر مـــرا

آن چنان با چــادر خاکــی جده ی ســــاداتم پیونـــد زنی....

که اگر جـــــان از تنــــم رود چـــــادر از ســــــــــرم نرود ......

بعد هر سختی آسانیست...


گیله مرد می گفت:

وقتی انسان به دنیا میاد دستاش پر از نیازه،

و عجیبه که هر چه جلوتر میره نیازش هم بیشتر و متنوع تر میشه،

ولی آیا هیچ از خودمون پرسیدیم که این همه نیاز و نیاز مندی برای چیه؟

خداوند بزرگ و صمد و بی نیازه

و با رحمان و رحیم بودنش نیاز بنده هاش رو با بالاترین قیمت خریداره

کافیه نیازمون رو به درگاهش ببریم و فقط از اون بخواییم

از خدا جر خدا نباید خواست....

 «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة وقنا عذاب النار»


از شیخ بهایی پرسیدند:

خیلی سخت می گذرد چه باید کرد؟

شیخ گفت: خودت می گویی سخت می گذرد، سخت که نمی ماند!

پس خدا را شکر که می گذرد و نمی ماند....

بگذارید و بگذرید، ببینید و دل مبندید، چشم بیاندازید و دل مبازید،

زیرا دیر یا زود باید گذاشت و گذشت....


دلـــــ. نوشتــــ: میدونی خدا جونم چی میگه؟؟

میگه بنده ی نازنینم سختی ها برا اینکه جایگاه تو رو تو بهشت تعیین کنم

آخه کجای درد ما مثل درد حضرت رقیه است؟؟

سر بریده باباشون دید....

کجای مثل حضرت زینب هست که داغ همه ی عزیزاشو دید

بعد هر سختی آسانی ست

فان مع عسرا یسرا مع عسرا یسرا

ان الله یحب الصابرین



بعدا نوشت:دعا کنید خداوند از کری و کوری نجاتتان بدهد

و تا هنگامی که انسان غیر از خدا بخواهد

هم کور است و هم کر....

آیت الله بهجت(ره)

شهدای شهر عشق

روزگاری جنگی در گرفت

نمی دانم تو آن روز کجا بودی؟

سر کلاس؟

سر کار؟

سر زمین کشاورزی؟

جبهه؟

یه ویلای امن دور از شهر؟

خارج از کشور؟

نمی دانم

اما می دانم که خودم کودکی بیش نبودم!

روزگاری جنگی در گرفت

من و تو شاید آن روز به قدری کوچک بودیم که حتی نمی دانستیم جنگ یعنی چه!

و اگر هم کشته می شدیم حتی نمی دانستیم به چه جرمی!

روزگاری جنگی در گرفت و عده ای بهای آزادی من و تو را پرداختند

و امروز تو ای دوست من:

مواظب قدمهایت باش!

پا گذاشتن روی این خون ها آسان نیست...



شهدای شهر عشق

تـــــــــــــــرس

خواستم از این واژه عبور کنم

ولی نمی شود...

باید واژه ی ترس را بیشتر شکافت

تــــــــرس و قــــــــــدرت!

قدرت دشمن شاید بیشتر از شما بود

اما شما آن را شکستید

زیرا خـــداترسی شما به شما قدرت چشمگیری بخشید

که خصم درون خود را بشکنید

و در نهایت به خصم برون

یعنی دشمن ظفر یابید

چرا که خـــــداترسان رستگارند....

خاطره ای از شهدای جهاد علمی


شهیــد علی محمدی

بـه طرق مختلف تهدید شده بود

بار نخست

در سال 84 یکی از همکارانش را در لندن دستگیر کردند

و از او راجع بـه شهیــد میپرسیدند

بار دوم سال 86

یکی از دوستانش در ایتالیا کـه 48 ساعت بازداشت بود

راجع بـه کارها و سوابق علمی شهیــد میپرسیدند

سال 87 زمانی کـه حج رفتیم

شهیــد گفت کـه احساس می کنم تحت نظر قرار دارم

و یک نفر در حال فیلمبرداری از مـن است

آخریـن بار شهریور سال 88

كـه بـه صورت تلفنی توسط منافقیــن تهدید شد


شهید شهریاری

اوایل ازدواجمان بود نیمـه های  شب از خواب بیدار می شدم

می دیدم مجید نیست

و می دیدم در اتاق مشغول نماز شب است

بـه ندرت اتفاق می افتاد نماز شب مجید قضا شود

بویژه در ماههای  اخیر بـه شدت در نماز شب گریـه می کرد

و صدای الهی العفو شبانـه او همچنان در گوش مـن است

تواضع و حجب و حیای او مثال زدنی بود

بـه جرات می گویم در تمام زندگی مشترکمان

کلمـه ای از مجید دروغ نشنیدم

بـه همیـن دلیل است کـه میگویم

اگر مجید شهیــد نمی شد عجیب بود